تقسیم بندی دوران زندگی انسان
تا 19 سالگی = کودکی و نوجوانی
از 19 تا 38 سالگی = جوانی
از 38 تا 57 سالگی = میانسالی
از 57 تا 76 سالگی = سالمندی
از 76 تا 95 سالگی = پیری
از 95 سالگی به بالا = کهن سالی
دکتر نادرنوری
جبر اجل آمد و گرفت از من پدرم
رفت عزیزم جهان سیا شد در نظرم
دکتر نادرنوری
آه از آتش دل , درغم خود می جوشم
رنج ریشه زده تب می کنم و خاموشم
خنده رویی من ازراحت و خوشحالی نیست
پوشه ای بر سر سد زخم زمان می پوشم
____________
دکتر نادر نوری ( نافذ )
برف زمستانی وقت خود را صرف بستن راههای روستا کرده بود . از چاه گرفته تا چاله همه جا را ماله کشیده بود
مردم هم در بن بست خانه هایشان به ناچاردسته به دسته درها بسته همه نشسته .
زائویی از زانو به پایین , پایش پفیده و آماسیده از درد داد می زد .
با مداد همسرش به زحمت زنگ زد که نه راه آمدن داریم و نه شکیب بی خیال نشستن .
نافذ فکری بکن و دری بگشا به رویم . " کدام در بزنم چاره از کجا جویم ؟"
چون چنین شنیدم هیچ چاره ندیدم جز اینگه بگویم هر 4 ساعت پیاز خامی بخورد تا راهداران بیایند و راه را بگشایند .
غروب که راه باز و به شهررسیده بودند بی درنگ در اورژانش انوکساپارین را برای زائو آغازیده بودند .
پرستاران بخش چون داستان را شنیدند بر این چنین چاره ی نجات بخشی پیازوپارین نام نهادند .
_________
دکتر نادر نوری ( نافذ )
برف زمستانی وقت خود را صرف بستن راههای روستا کرده بود . از چاه گرفته تا چاله همه جا را ماله کشیده بود
مردم هم در بن بست خانه هایشان به ناچاردسته به دسته درها بسته همه نشسته .
زائویی از زانو به پایین , پایش پفیده و آماسیده از درد داد می زد .
با مداد همسرش به زحمت زنگ زد که نه راه آمدن داریم و نه شکیب بی خیال نشستن .
نافذ فکری بکن و دری بگشا به رویم . " کدام در بزنم چاره از کجا جویم ؟"
چون چنین شنیدم هیچ چاره ندیدم جز اینگه بگویم هر 4 ساعت پیاز خامی بخورد تا راهداران بیایند و راه را بگشایند .
غروب که راه باز و به شهررسیده بودند بی درنگ در اورژانش انوکساپارین را برای زائو آغازیده بودند .
پرستاران بخش چون داستان را شنیدند بر این چنین چاره ی نجات بخشی پیازوپارین نام نهادند .
_________
دکتر نادر نوری ( نافذ )
خنده بر لبم ولی دلشاد نیم
خواستارهیچ جز فریاد نیم
خسته از رذالت بیدادگران
گرچه حرف می زنم آزاد نیم
دکتر نادر نوری - نافذ - خرداد ۰۰
خنده بر لبم ولی دلشاد نیم
خواستارهیچ جز فریاد نیم
خسته از رذالت بیدادگران
گرچه حرف می زنم آزاد نیم
دکتر نادر نوری - نافذ - خرداد ۰۰
خالی کردنش واقعن محال است
دالانهای تاریک ودگم آن غار
خالی از خرد زاغه ی زغال است
______________________
دکتر نادر نوری ( نافذ ) خرداد 1400
هر خرافه را او راست شمارد
مغز وی خوراک مارزبانان
می دهد دو دستی مغز به آنان
تعداد صفحات : 45